از دزفول تا لار
در مورد مرحوم آقاى سيد عبدالحسين لارى، اوّلاً بايد بگويم كه لار در اين زمينه اقبال آورده است؛ چون ايشان كه اهل لار نيستند، دزفولى هستند؛ منتها هيچ كس ايشان را به اسم دزفول نمىشناسد - حتّى اولاد ايشان هم خودشان را لارى مىدانند كه البته اولادشان لارى هستند - ولى از بس شخصيت ايشان، شخصيت برجسته و بزرگى بود، اصلاً گذشتهى ايشان در شخصيت مرحوم آقا سيد عبدالحسين محو شد! اين هم از خصوصيّات ايشان است كه «از كجا بوده و چه بوده» فراموش شد.
وجود خود ايشان و آن شخصيت عظيم علمى و بشرى كه داشتند، بر همهى گذشتهى زندگيشان غالب شد. در واقع از جمله كسانى هستند كه گذشتگان ايشان به ايشان بزرگ مىشوند؛ ايشان به گذشتگان خودشان بزرگ نمىشوند. هر كس هم به ايشان منسوب است، عظمت پيدا مىكند، نه اينكه چون ايشان اهل فلان شهرند، به خاطر فلان شهر، يا به خاطر فلان پدر، يا فلان خويشاوند، بزرگ شوند. خويشاوندان به حساب ايشان بزرگ مىشوند. مرحوم آقا سيد عبدالحسين، تحقيقاً از جملهى اين اشخاصند.
تنها عكس بهجا مانده
ثانياً اگر بخواهيم شخصيت علمى ايشان را درست بررسى كنيم به اين نتيجه مىرسيم كه اگر در نجف مىماندند، قطعاً در رديف آخوند خراسانى و آقا سيد محمدكاظم يزدى و آقا ميرزا محمّد تقى شيرازى و اينها بودند. حدّ ايشان اين است. عكسى از مرحوم ميرزاى شيرازى در حال نماز وجود دارد كه شاگردان عمدهى ايشان، پشت سرش نشستهاند. آدم مىتواند عكس آقا سيد عبدالحسين را آنجا بشناسد. البته قطعى نيست؛ ليكن من تقريباً اطمينان دارم، يعنى احتمال صدى هشتاد دارم كه اين عكسِ آقا سيد عبدالحسين لارى است. از ميرزاى شيرازى بيش از يك عكس باقى نيست و آن همان عكسى است كه در حال نمازِ ايشان برداشتهاند؛ كمااينكه از مرحوم آقا سيد عبدالحسين هم يك عكس موجود است كه در حالِ نماز از ايشان برداشتهاند.
انسان در آن عكس، پشت سر ميرزاى شيرازى، آقا سيد محمدكاظم يزدى را مىبيند. چند نفر از اين بزرگان و معاريفِ شاگردان ميرزا نشستهاند. من در آن عكس، سيد عبدالحسين لارى را - به احتمال زياد - شناسايى كردم و به نظرم مىرسد كه ايشان در رديفِ اوّلند. در دستگاه ميرزاى شيرازى، همه چيز منظّم و مرتب بوده؛ يعنى بلاشك هر كس در صف اول نماز و پشت سر ايشان مىنشسته، در رديف اوّل محسوب مىشده است. كمااينكه شرعاً مستحبّ است كه اهل فضل و معنويت، پشت سرِ امام بنشينند كه اگر براى امام در حال نماز، حادثهاى پيشامد كرد، مردم بعد از او، يك امام قطعى داشته باشند كه بايستد و پشت سر او نماز را ادامه دهند. اين شرعاً هم مستحبّ است. بخصوص كه در دستگاه ميرزاى شيرازى، البته همه چيز مرتّب و منظّم و با نظامى انجام مىگرفته است. من حدس مىزنم كه آن رديف جلو، پشت سر مرحوم ميرزا - كه در عكس قابل شناسايى است - زبدهى شاگردان ميرزا و برجستهترين آنها هستند كه عكس ايشان هم هست.
فرستادهی میرزا
وقتى لاريها به نجف و سامره مىروند كه كسى را بياورند، ميرزا ايشان را معرفى مىكند و مىگويد آقا سيد عبدالحسين را ببريد. من نظير اين را در يك، يا دو مورد ديگر از ميرزا سراغ دارم كه كسى را فرستاده است و حالا يك مورد را كه قطعاً يادم هست، مرحوم «آقا ميرزا حسين سبزوارى» است كه او هم از بزرگان است - هم حكيم است، هم فقيه است - فقهايى كه در دستگاه ميرزا حضور داشتند، حكيم هم بودند. در مورد مرحوم آقا ميرزا حسين سبزوارى هم سبزواريها مىروند و از ايشان مىخواهند؛ ايشان هم مىفرستد و نامهاى مىنويسد كه «دلم نمىآيد ايشان را بفرستم؛ اما شما مىخواهيد، چارهاى نيست.»
در مورد آقا سيد عبدالحسين هم چنين وضعى است؛ چون شخصيت بزرگ و معروفى بودهاند، ايشان را به آن منطقهى فارس مىفرستند. البته مىشود گفت كه آن وقت مركزيّت شيراز، مثل امروز نبوده است. در واقع شيرازِ امروز، طورى است كه كلّ فارس در آن، گم است - الان در ذهن افراد، اينگونه است - آن زمان اينطور نبوده؛ بلكه هرجايى از فارس، حكم خودش و شيراز هم حكم خودش را داشته است - منطقهى فارس و منطقهى جنوب، شامل بوشهر و همهى اين شهرها مىشده است - من بعيد هم نمىدانم علّت اينكه ميرزاى شيرازى با آن بينش سياسى، آقا سيد عبدالحسين را براى لار معرفى مىكند و مىگويد ببريد، اين بوده است كه ميرزا واقف به قضاياى جنوب ايران و آن گرفتاريهاى بوشهر و حضور انگليسيها بوده، و مىدانسته است كه اين جوهر و اين فلز، مناسب چنين شرايطى است؛ كه بعد هم حدس ميرزا درست درآمد و آقا سيد عبدالحسين، شخصيت خودشان را آنجا نشان دادند.
شخصیت برجستهی علمی
بنابراين اگر مرحوم آقا سيد عبدالحسين، در نجف مىماندند، حدس من اين است كه ايشان كسى شبيه مرحوم آقا سيد محمدكاظم، مثل آخوند خراسانى، مثل آقا ميرزا محمّدتقى شيرازى، در رديف اوّلِ طبقهى بعد از ميرزا قرار مىگرفتند؛ يعنى چنين شخصيتى بودند. اين مرد وقتى كه مىخواهند بلند شوند و به شهرى بروند كه به عمرشان در آنجا پا نگذاشته و آنجا را نمىشناسند - فقط يك عدّه آمده بودند و ايشان را براى علم و تدوين علم مىخواستند - هيچ شرطى جز اين ندارند كه چند نفر طلبه به من داده شود كه من با طلبههاى خودم بروم و درس را شروع كنم! اين نكتهى خيلى عجيبى در زندگى ايشان است! يك مشت طلبه را با خود به آنجا مىبرند و از اوّل، بساط علم را برپا مىكنند.
بنابراين شخصيت علمى ايشان برجسته است. شخصيت زهدى ايشان نيز، هم در اينجا معلوم مىشود، هم بعد معلوم مىگردد؛ منتها آن چيزى كه در زندگى مرحوم آقا سيد عبدالحسين، خيلى برجسته است - كه همهى چيزهاى ديگر را تحتالشّعاع قرار مىدهد - شخصيت سياسى ايشان است كه نشاندهندهى جوهر انسانيشان است.
جلوتر از مشروطهخواهان
ببينيد؛ قضاياى مربوط به آزادى و هويّت ملى و اين حرفهايى كه در بيانات ايشان هست، سالها قبل از مشروطه بر زبان و قلمشان جارى شده است. آقا سيد عبدالحسين، در مشروطه دخالت داشتهاند؛ منتها اين حرفها مربوط به قبل از مشروطه است. متأسفانه فرصت نشد كه قبل از جلسهى شما مراجعهاى بكنم و ذهنيّات خودم را تجديد و نو كنم؛ اما آنطور كه در ذهنم هست، شايد ده سال قبل از مشروطه - يعنى حدود سال 1315 ق و آن وقتها - ايشان آن بيانات و اظهار حضور سياسى قوى را در آنجا داشتهاند؛ مبارزه با انگليسيها را با آن شدّت داشتهاند!
انگليسيها هم در مسائل اجتماعى، انصافاً آدمهاى خيلى چيزفهمى بودند - هنوز هم ما در بين اين خارجيهاى متجاوز، كسى را نداريم كه مسائل ايران را به قدر انگليسيها فهميده باشد! انگليسيها مسائل درونى و اين لايههاى طبقاتى جامعهى ما را خوب مىفهمند - نكات را خوب مىفهميدند و روى آنها حساب مىكردند و ترتيب اثر مىدادند.
امريكاييها در اين پنجاه سالى كه در مملكت ما بودند، از خودشان در شناخت قضاياى درونى ايران، خيلى كُندذهنى نشان دادند! روسها هم كه اصلاً هيچ؛ آنها هم مدّتها در ايران بودند و از ايران هيچ چيز نفهميدند! انگليسيها آن لايههاى طبقاتى را كه شأن روحانى كجاست، شأن كاسبِ بازارى كجاست، شأن سياستمدار كجاست، شأن شازدهها كجاست و با هر كس بايد چگونه رفتار كرد، خيلى خوب فهميدند و از همهى آنها كار مىگرفتند! آنها فهميدند كه اين آخوند، خطرناك است؛ بايستى با همهى وجود سعى كنند كه اين آخوند را از بين ببرند! انگليسيها از اوّل، نسبت به ايشان، اين احساس را پيدا كردند و تا آخر هم همين قضيه ادامه پيدا كرد؛ تا وقتى كه ايشان در سال چهل و دو به رحمت ايزدى رفتند.
به مقبرهی ایشان رسیدگی شود
به نظرم رسيد كه شما در اين قضيه، با لار و جهرم ارتباطى نداريد. خيلى خوب است كه مجموعهى شما به لار و جهرم هم سرى بزند. به نحوى لار و جهرم را داخل كنيد؛ چون لار، مركز حضور ايشان و نامآورى لار به اسم مبارك ايشان است. جهرم هم مدفن خانوادهى ايشان است - همه آنجا هستند - پس جهرم و لار - بخصوص مقبرهى ايشان - فراموش نشود. مقبرهى ايشان در جهرم است ديگر. ما آنجا رفتيم. هم قبر ايشان، هم قبر پسر بزرگ ايشان - كه پدر آقاى ميرزا آيتاللهى است كه در لار تشريف دارند - و هم قبر آقاى سيد عبدالمحمّد، همه در قبرستان جهرم بود. ما رفتيم و مقبرهى منوّر اين حضرات را زيارت كرديم. چه جاى مهمّى! منتها بايد واقعاً به مقبره، توجّهى بشود. اين خانواده يك مقبرهى دستجمعى دارند كه به نظرم گوشهى يك مسجد است - اين طور به نظرم رسيد، يا شبيه مسجد است - غرض؛ حق اين است كه پرداخته شود. به اين خانهاى هم كه در لار واقع است و آقاى آيتاللهى در آن به سر مىبرند - كه احتمال مىدهم جزو خانههاى قديمى همين خانواده باشد - رسيدگى شود.
البته من به لار نرفتهام؛ ليكن از جزئيّات، خوب اطّلاع دارم. از بس من به آقاى آقا سيد عبدالعلى، از ته دل ارادت دارم - هم به ايشان، هم به آقاى حسين آقا - واقعاً از كسانى هستند كه من از ته دل به آنها اخلاص دارم. يعنى واقعاً سالهاست كه محبّت آنها در اعماق دل بنده هست؛ از بس مردمان بزرگوار و شريف و عزيزى هستند. من وضع منزل ايشان را مىدانم. درهرحال، آن يادگارهاى مرحوم آقا سيد عبدالحسين و آن قضايا، قدرى بازشناسى شود.
البته ايشان در فيروزآباد هم قضايايى داشتهاند؛ كلاًّ قضاياى زيادى در تمام منطقهى فارس و بوشهر دارند. اينكه اينجا اشاره شد استان بوشهر، بيجا نيست؛ چون حوزهى كار مرحوم آقا سيد عبدالحسين لارى، فارس و بوشهر بوده است. در واقع عمدهى توجّه ايشان به بوشهر بوده؛ چون انگليسيها آنجا بودند.
تعبیراتی كه هنوز جدید است!
بنابراين شخصيت ايشان، شخصيتى است كه هرچه بشود، جا دارد برايش كار شود. ايشان در زمينهى فهم سياسى هم عجيبند! من آن زمان كه راجع به ايشان فكر و مطالعه مىكردم و قدرى يادداشت مىنوشتم، ديدم تعبيراتى در بيانات ايشان است كه اين تعبيرات، امروز هم نو است؛ يعنى قضيه، قضيهى يك روحانى نيست كه در خانهاش نشسته و وقتى يك خلاف شرعى انجام مىگيرد، مىخواهد عليه اين خلاف شرع، داد بكشد! اصلاً اين نيست. قضيهى يك بينش روشن سياسى است. مىفهمند كه بر سر محيط و كشور چه مىآيد و احساس مىكنند تكليفى دارند و مىخواهند عليه آن وضع، قيام كنند. ايشان، استعمار خارجى، واردات كالاهاى خارجى به داخل ايران، تسلّط فرهنگى خارجى و چيزهايى از اين قبيل را در ضمن بياناتشان به نحوى گنجاندند كه انسان به وضوح، آن را مشاهده مىكند!
یك روحانی بینظیر
علىاىّحال، ما خوشحاليم از اينكه شما براى برگزارى اين همايش اقدام كردهايد. اگر شخصيت ايشان از اين جهات، مورد توجّه قرار گيرد و به مردم ايران معرفى شود، به نظر من خيلى شايسته است. من مىخواهم اينطور بگويم كه مرحوم آقا سيد عبدالحسين در نوع خودشان، يك روحانى بىنظيرند؛ يعنى بنده شبيه ايشان را در بين روحانيون برجستهى دورههاى خودمان سراغ ندارم! آن جنبهى علمى ايشان و آن جنبهى آگاهى فكرى و سياسى ايشان است. از جنبهى عملى هم ايشان، جهاد و تشكيل حكومت و سكّه و تمبر و از اين كارها داشتهاند. اينها چيزهايى است كه من نظيرش را تا زمان خودمان - يعنى تا زمان امام رضواناللهتعالىعليه - واقعاً در هيچ كس سراغ ندارم؛ با اين عظمت مقام و شموخ آن مرتبهى علمى و سياسى و فرهنگى و آگاهى و شجاعت.
بيانات در ديدار اعضاى همايش بزرگداشت مرحوم سيد عبدالحسين لارى ۱۷/۰۱/۱۳۷۷
قیام علیه انگلیس و برپایی حكومت اسلامی لارستان
مرحوم آيتاللّهالعظمى آقا سيد عبدالحسين لارى در ميان علماى معاصر خود، از امتيازات ويژهيى برخوردار بوده است و به گمان زياد، همين ويژگيها موجب آن شده است كه ميرزاى بزرگ مجدِّد شيرازى او را از سامرا و از حلقهى گرم تعليم و تعلم آن حوزهى بزرگ، و از ميان شاگردان خود برگزيده، به منطقهى فارس و بوشهر، كه خود از وضعيت حساس آن به خوبى مطلع بوده است، گسيل دارد. آن روز منطقهى فارس و بوشهر، اسير سلطهى جبار نظاميان انگليسى بود. و اين قطعهى خونين از ميهن و ملت ما، از اشغال خشن و ظالمانهى نظاميان و سياستمداران انگليسى، در رنج و مصيبت مىزيست، مرحوم سيدعبدالحسين لارى پرچم جهاد و مبارزهى با اشغالگران را بر افراشت؛ و اولين نمونهى كوچك، ولى پر معنا از حكومت اسلامى را در اين خطه تشكيل داد. بديهى است كه عِده و عُدهى اشغالگران انگليسى و رجال سياسى و دربارى دست نشاندهى آنان، توانستند بر مجموعهى كوچك و مؤمن، ولى تهيدست پيرامون سيد بزرگوار فائق آيند و آن بزرگوار و خانوادهاش را به محنتى سخت دچار كنند؛ ولى نداى حق طلبانه و ظلم ستيز آن عالم دينى راستين را نتوانستند خاموش سازند. و آن روحانى جليلالقدر يك بار ديگر در جريان مشروطيت ايران، حضور روحيه قوى و ذهن روشن و درك عميق خود از قضاياى كشور را به نمايش گذاشت و علم عدالتخواهى و مبارزهى با استبداد قاجارى را در منطقهى فارس برافراشت.
مشعلی فروزان
بىشك مرحوم آيتاللّه العظمى سيدعبدالحسين لارى يكى از فقهاى بزرگ و كمنظيرى است كه به طور يكسان، عرصهى علم دين، و صحنهى جهاد و سياسى را، با مشعل فروزان وجود خويش روشن ساخته است. او يكى از مفاخر حوزههاى علميه، و يكى از شخصيتهاى برجستهى تاريخ ايران است. سزاست كه دربارهى ابعاد علمى و اخلاقى و جهادى و سياسى اين شخصيت بزرگ، تحقيق و تفحصى شايسته، صورت گيرد و اندكى از حق عظيم او و خاندان با فضيلتش ادا شود. توفيقات همهى حضار محترم، بخصوص دستاندركاران اين گردهمايى را از خداوند متعال خواستارم.
پيام به گردهمايى بزرگداشت مرحوم آيتالله العظمى حاج سيدعبدالحسين لارى
۰۲/۰۲/۱۳۷۷
منبع :سایت خبری رجانیوز : http://www.rajanews.com/detail.asp?id=150908
برچسبها:
آیت الله العظمی,
سیدعبدالحسین لاری,
سیدعبدالعلی,
حسین آقا
ادامه مطلب