ورود اهل بیت (ع) به شام
در مقتل الحسین علیه السلام عبدالرزاق مقرم چنین آمده است: خبر رسیدن اسرای اهل بیت (ع) به شهر دمشق، یزید احکامی را اجرا کرد از جمله آن احکام این بود: جارچیان در شهر جار زدند سرهای بریده و زنان و اطفال کسانی به شهر وارد میشوند که دشمنان ما بوده و قصد براندازی حکومت عازم عراق بودهاند، که خلیفه زمان ابن زیاد آنها را کشته است. هرکس خلیفه را دوست دارد امروز باید شادی کند.
شامیان نیز سنگ تمام گذاشتند و به خوبی دستور حاکم را انجام دادند. بر فراز بامهای خانهها بیرقهای رنگارنگ برافراشتند و در هر معبری بساط شراب پهن شد. همه مردم به یکدیگر تبریک میگفتند. مردم شهر لباسهای رنگارنگ پوشیدند و خود را آراستند.
آواز شادی آوازخوانان بلند بود و مردم گروه گروه، شادی کنان به سوی دروازه شهر کوفه رفتند و عدهای از شهر خارج شده بودند. در این روز بود که اهل بیت (ع) را که مصیبت زده و داغدار بودند، همراه با نیزه دارانی که رأس مطهر شهدا را حمل میکردند، به دمشق وارد کردند.
مردم با دیدن خاندان نبوت، دهان به ناسزا گشودند و اهل بیتی که برای نجات اسلام به اسارت گرفته شده بودند را خارجی نامیدند. طبق برخی روایات، اهل بیت (ع) را سه روز در دروازه شهر دمشق نگاه داشتند و سپس وارد شهر کردند.
مدتی که اسیران در شام اقامت داشتند رویدادهای مهم تاریخی به وقوع پیوست که از همه مهمتر میتوان به درگذشت دختر خردسال امام حسین (ع) در خرابه شام، مناظره حضرت زینب (س) و دیگر افراد خانواده سیدالشهدا (ع) با یزید و خطبه به یادماندنی امام سجاد (ع) در حضور یزید، درباریان و اهالی دمشق در مسجد اموی اشاره کرد.
این افشاگریها و مبارزههای پنهان و آشکار اهل بیت (ع) در حالت اسیری، یزید را نزد مسلمانان بیمقدار و بیاعتبار کرد و پس از مدتی، وضعیت شام را بر ضد یزید و به هواداری از امام حسین (ع) تغییر داد.
در شام، حضرت زینب (س) و امام سجاد (ع) در مقاطع مختلف، از جمله در دربار یزید و مسجد شام به افشاگری علیه یزید پرداختند و پیام خون شهیدان کربلا را به بهترین نحو به مردم رساندند، به طوری که مردم شام از واقعیت جنایات سپاه یزید در کربلا آگاه و نسبت به وی و مزدوران او خشمگین شدند.
این موضوع باعث شد که یزید به کلی صدور فرمان قتل امام حسین (ع) و یارانش را تکذیب کند و گناه آن را به گردن عبیداللَّه بنزیاد والی کوفه، بیندازد. همچنین، به دلیل فشار افکار عمومی، یزید مجبور شد پس از چندی، کاروان اهل بیت پیامبر (ص) را به مدینه بازگرداند.
کانون فرهنگی هنری سلاله پاکان
مرکز حفظ، تنظیم و نشر آثار آیت الله آیت اللهی
لینک ورود به کانال واتسابی آیت الله آیت اللهی
برچسبها: ورود اهل بیت, ع, به شام, امام سجاد
ادامه مطلب
منبر مجازی سلاله الزهرا حاج سیدعلی آقا آیت اللهی به مناسبت وفات حضرت زینب کبری سلام الله علیها
صلی الله علیک یا زینب الکبری
روزی پیامبر خدا در خانه دخترش حضرت زهرا ، در کنار گهواره حضرت زینب کبری
(سلاماللهعلیها) ایستادند و فرمودند:
«وصیت می کنم حاضرین و غائبین اُمت را که حرمت این دختر را پاس بدارند؛ همانا او همانند خدیجهی کبری است.»
📚 خصائص الزینبیه، ص۱۷
سالروز وفات عقیله بنی هاشم ، حضرت صبر و شکوه استقامت ، افتخار پدر و تلألو قیام مادر ، حضرت زینب کبری (سلام الله علیها ) تسلیت باد.
بنگرید دختری که پیامبر خدا ،حفظ حرمتش را بر امت ، واجب می کند چه حرمتی نزد خدا و رسول او دارند !
پروردگارا به حرمت بی انتهایِ بانوی صبر و شکیبایی و به لحظات کمرشکن وداع این بانو با برادرش در عصر عاشورا، تو را سوگند می دهیم که ظهور منتقم همه دردهای اهل بیت را تعجیل فرما ، و رفع گرفتاری و بلا از جامعه ما بگردان و به حرمت این بانو به همه بیماران ، شفای عاجل عنایت فرما .
اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَآخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِک، اَللّهُمَ الْعَنِ الْعِصابَةَ الَّتى جاهَدَتِ الْحُسَينَ علیه السلام، وَشايعَتْ وَبايعَتْ وَتابَعَتْ عَلى قَتْلِهِ، اَللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَميعاً
✍️ سیدعلی آیت اللهی
کانون فرهنگی هنری سلاله پاکان جهرم
مرکز حفظ، تنظیم و نشر آثار آیت الله آیت اللهی
برچسبها: منبر مجازی, حضرت زینب, سیدعلی آیت اللهی, سلاله پاکان
ادامه مطلب
خیره شدم دوباره به دستانِ مرتضی
جمع اند بین میکده مستان مرتضی
بفرست بر گلش صلوات محمدی
امشب رسید فخر پدر! جانِ مرتضی
زینب رسیده فاطمه جلوه نما شده
جشنی درونِ عرش خدا هم بپا شده
دختر رسیده بهرِ همین خانواده باز
دنیا ، بیا و با گلِ این خاندان بساز...
مولا برای شکرِ همین هدیه رفته تا
در مسجدِ مدینه اقامه کند نماز
روی دو چشمِ حیدر کرار ، جای او
تحفه بیاید از طرف حق برای او
از روی او ملائکه گردند بهره مند
دستان او شفاست ، پر قنداق را نبند
در دستِ کُلِ خانه فقط گریه کرده است
اما ز روی حضرت ارباب دل نکند
فهمیده شد چرا گُلِ این خانه میگریست!!
آغوشِ هیچکسی برایش حسین نیست...
شمس و قمر همه ز مطیعان کوی او
با هیبت است مثل پدر خُلق خوی او
بوی بهشت میدهد این دخترِ علی
البته نه ، که بوی بهشت است بوی او
زینب علیم و عالمهی بی معلم است
با خطبه هاش هیمنهی کفر را شکست
گرچه به شام و کوفه دلش داغدار بود
او کوه استوار و عدو بیقرار بود
شمشیر که نداشت ولی با زبانِ خود
در شام و کوفه حیدرِ با ذوالفقار بود
این جایگاهِ بی بدل از آن زینب است
هرکس به هیئت آمده بر خوان زینب است
🔸شاعر: آقای محمدحسین چاوشی
کانون فرهنگی هنری سلاله پاکان جهرم
مرکز حفظ، تنظیم و نشر آثار آیت الله آیت اللهی
برچسبها: شعر, ولادت, حضرت زینب, دستان مرتضی
ادامه مطلب
🔺 تیمور لنگ برای تنبیه اهل شام چه کرد؟
🔺 اهل شام و یزید و اتباع یزید دختران رسول خدا و امیرالمومنین علیهما السلام را در کوچه و بازارها میچرخانند با علم به اینکه آنها شریف ترین مردم هستند:
علامه شیخ محمد مهدی حائری مازندرانی - رضوان الله علیه - اشاره به واقعه ای دردناک میکنند و مینویسند:
👈 امیر تیمور مشهور به تیمورلنگ چنانکه در تواریخ است که چون بر شرق و غرب شام تسلط یافت آن دیار را که اهل عناد با خاندان رسالت و راضی به قتل ایشان بودند را خراب کرد!
👈 پس وقتی تیمور به شام وارد شد و گردن اهل شام در برابر او خاضع شد، و اهل شام دانستند که تیمور نسبت به آنها بدخلق و سختگیر است پس سعی کردند به واسطه ازدواج به او نزدیک شوند تا او را نسبت به اهل شام نرمخو کنند لذا بزرگ اهل شام پیش تیمور آمد و گفت: ای امیر،
👈 ما میخواهیم که دختر فلان را که دختری صاحب صفات نیک و زیبایی و عقل و کمال است و جز تو لایق کس دیگری نیست به تزویج شما دربیاوریم!
👈 پس تیمور پذیرفت و دستور داد تا عروس را برای آمادگی جشن عروسی به حمام شهر ببرند و بازارها را زینت کنند و به رقص و طرب بپردازند و اسباب نکاح و مراسم عروسی را مهیا سازند!
👈 پس اهل شام دختر را به حمام بردند و اسباب عروسی را آماده کردند، در این حال امیر تیمور به خادمش دستور داد که ناقه ای ضعیف و بی پرده و بدونه پوشش و بدون پالان تهیه کنند و آن را بر در همان حمام ببرد و عروس را سوار آن ناقه کنند و در کوچه ها و بازار بگرداند و همه اهل شهر باید به آن دختر خیره شوند پس خادم نیز چنین کرد!
👈 وقتی شیوخ شهر شام غلام تیمور و شتر ضعیف و بی پرده و پوشش را دیدند گفتند: این چه شتری است چون در شأن این عروس نیست⁉️
پس غلام گفت: این دستور امیر است!
👈 پس مردم و شیوخ شهر از حیرت به یکدیگر نگاه میکردند و بسیار غضبناک شدند پس به سوی تیمور لنگ رفتند و گفتند:
خدا امیر را سلامت بدارد ، این چه کاریست که خادم شما انجام داد⁉️
👈 و ما حقیقتا از سخن او مطمئن نیستیم و حاشا که به مثل توئی چنین دورغی ببندد❗️
امیر تیمور گفت: وای بر شما، من او را اینچنین دستور داده ام
اهل شام گفتند:
👈 چطور چنین دستوری دادید چون خدا و رسول به این خواری ما راضی نیستند که در جاهلیت نیز با بزرگان چنین نمیکردند❗️
تیمور گفت: وای بر شما اهل شام،
💔 اگر شما این عمل را نمی پسندید چرا همین کار را قبلا با عترت پیامبرتان کرده اید⁉️
شیوخ گفتند: ای امیر،
این دختر از بزرگ زادگان اهل شام و اهل شرف و حسب و نسب است، و این دختر از نظر مقام بالاترین، و در عفت پاکدامن ترین اهل شام است، او دختر حاکم ماست!
☑️ پس وقتی کلام شامیان بدینجا رسید تیمور لنگ گریبان خود را پاره کرد و چنان گریست تا غش کرد و وقتی به هوش آمد گفت:
يا ويلكم يا أتباع يزيد وأولاد اتباعه، اعلموني واخبروني أي ملك أكرم من رسول الله… :
وای بر شما ای اتباع یزید و فرزندان اتباع یزید!
👈 به من خبر دهید که کدام شاهی برتر از رسول الله صلی الله علیه و آله است⁉️ و کدام دختری پاکدامنتر از دختران امیرالمومنین علیه السلام است⁉️
وهي في شوارعكم واسواقكم، وانتم ونساؤكم خرجتم تتفرجون عليهن وانتم تعلمون أنهن بنات رسول الله نبيكم:
💔 شما دختران محمد و علی - علیهماو آلهما السلام - را در کوچه ها و بازارهایتان گرداندید و شما و زنانتان برای تمسخر آنها از خانه هایتان خارج شدید⁉️
ويلكم اخبروني أما كان الحسين حجة الله وابن حجته وقد رأيتم عياله سبايا على النياق من بلد الى بلد:
✅ دوزخ بر شما باد، آیا حسین حجت خدا و فرزند حجت خدا نبود که اهل و عیالش را درحالیکه اسیرتان بودند سوار بر ناقه ها از شهری به شهر دیگر به اسارت بردید⁉️
شجرة طوبى - الشيخ محمد مهدي الحائري - ج ١ - الصفحة ٤٦.
کانون فرهنگی هنری سلاله پاکان جهرم
مرکز حفظ، تنظیم و نشر آثار آیت الله آیت اللهی
برچسبها: امام حسین و شام, حضرت زینب, رسول الله, تیمور لنگ
ادامه مطلب

سالروز ورود کاروان اهل بیت امام حسین (ع) به شام
اشعار زیر تقدیم محضر شما خوانندگان گرامی می گردد.
وای از نگاه بی خرد بی مرام ها
بر نیزه بود جاذبه ی انتقام ها
بازی کودکانه اطفال گشته بود
پرتاب سنگ از وسط پشت بام ها
آن روز از تمامی دیوار های شهر
با سنگ میرسید جواب سلام ها
در مدخل ورودی آن سرزمین درد
از بین رفته بود دگر احترام ها
وای از محله های یهودی نشین شهر
وای از صدای هلهله و ازدحام ها
یک کاروان به ناقه عریان گذر نمود
آهسته از میان نگاه امام ها
بر نیزه های گمشده در لابه لای دود
هجده سر بریده نشسته بدون خوود
در سرزمین شام خزانِ بهار بود
ازگریه جاده ها همگی شوره زار بود
ناموس اهل بیت به صحرای بی کسی
بر ناقه ی بدون عماری سوار بود
در بین ناقه های یتیمان هاشمی
هجده عدد ستاره دنباله دار بود
آن روز نیزه دار سر حضرت حسین
تنها به فکر جایزه و کسب و کار بود
در جمع کاروان کف پاهای دختری
زخمی تکه سنگ وَ یا اینکه خار بود
صف های چند بد صفتِ تازیانه دار
دور و بر کجاوه زینب قطار بود
گویا که بود لعل لب و مغز استخوان
آماده معانقه با چوب خیزران
دروازه پر ز لهو و لعب ساز و هلهله
رقاصه های شهر به دنبال قافله
تجار ها برای خرید و فروش سر
بنشسته اند بر سر میز معامله
از روی نیزه ها به زمین می خورد مدام
آن سر که با سه شعبه جدا کرد حرمله
از بس رقیه دخترمان تازیانه خورد
در استخوان گردنش افتاده فاصله
با چادری که پاره و یا تکه تکه بود
در زیر تازیانه اَدا کرد نافله
در بین بغض و ناله و فریاد بی کسی
گفتم میان آن ملاء عام با گله
**
نقل و نبات دور سر اهل کاروان
عید آمده برای تماشاچیانمان
یک عده در میان زمین های دور شهر
مشغول جمع آوری چوب خیزران
یک عده هم دوباره برای ادای نذر
می آورند مجمر خرما و تکه نان
انگار کاسب یکی از کوچه های شهر
طشت طلا فروخته با قیمت گران
اکبر مؤذن حرم آل فاطمه
وقت صلات بر سر گلدسته سنان
شب ها سه ساله دخترمان گریه می کند
از درد پا و درد سر و درد استخوان
با خود همیشه حجمه زنجیر میکشد
شب های سرد پهلوی او تیر میکشد
اسم خرابه آمد و روحم شرر گرفت
قلبم گرفته بود کمی بیشتر گرفت
در داخل خرابه نه گودال قتلگاه
گنجشک پر شکسته ما بال و پر گرفت
وقتی طبق برابر او خورد زمین
لکنت زبان حاد و درد کمر گرفت
انگشت های سوخته دختر حسین
خاکستر از محاسن سرخ پدر گرفت
رأس بریده با نگه گریه آورش
از ما سراغ مقتعه و زیب و زر گرفت
شکر خدا که حضرت شیب الخضیبمان
با پای سر دومرتبه از ما خبر گرفت
تا بوسه زد به گونه بابا رقیه مرد
مأمور سر رسید و طبق را گرفت و برد
خوابیده بود کودک معصوم بی صدا
دندانه های محکم زنجیر دور پا
بعد از زیارت سر ر گردش پدر
افتاد روی خاک و سفر کرد تا خدا
گل یک طرف و بلبل آن یک طرف دگر
لب ؛ گونه نقطه های تلاقی جدا جدا
دختر درست مثل پدر بی کفن ترین
زیرا که دید واقعه تلخ بوریا
یک مشت گوش پاره و روی سیاه و زرد
سوغات ما برای شهیدان کربلا
از شعر هم توان بیان را گرفته اند
این واژه های سیلی و زخم و سه نقطه ها
من عارفم مجاور نخ های پرچمش
تا هر زمان اجازه دهد می نویسمش

برچسبها: اول صفر, امام حسین, کربلا, شام
ادامه مطلب

بسم الله الرحمن الرحيم هستی، آیه «زینب» را با لهجه شیرین «صبر» تلاوت کرد، تا دنیا، برای همیشه به تفسیر بنشیند عظمت این نام را . خدا تو را آفرید تا کربلا همیشه تازه بماند تا پرچم عاشورا بر زمین نیفتد. تا حسین علیه السلام ، برای همیشه حسین علیه السلام بماند. |
برچسبها: ارتحال, حضرت زینب, کبری, سلام الله علیها
.: Weblog Themes By Pichak :.